داستان ها، گفته ها و نقل قول ها تخیل و تمام حواس را تحریک می کنند
شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد
به روایت افسانهها روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد
او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت
این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرتطلبی و دیگر شرارتها بود.
ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر میرسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آنرا ارزان بفروشد
کسی از او پرسید: این وسیله چیست؟ شیطان پاسخ داد: این نومیدی و افسردگی است
آن مرد با حیرت گفت: چرا این قدر گران است؟
شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بیاثر میشوند، فقط با این وسیله میتوانم در قلب انسانها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم
اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، میتوانم با او هر آنچه میخواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسانها به کار بردهام. به همین دلیل این قدر کهنه است
نویسنده ناشناس
داستان ترس شمع
یک روز یک چوب کبریت به شمع رسید و گفت: „من دستور داده ام که شما را روشن کنم
نه! شمع ترسید و بهت زده شد. „فقط اینکار را نکن. اگر آتش بگیرم، روزهایم به شماره میاافتد! دیگر هیچ کس زیبایی من را تحسین, Oh نخواهد کرد! و شروع به گریه کرد
چوب کبریت پرسید: آیا تو می خواهی تمام زندگی خود را سرد و سخت نگه داری بدون اینکه واقعا زندگی کرده باشی؟
شمع: اما سوزش به من آسیب می رساند و نیروی من را از بین می بر. شمع به طور مبهم و مملو از ترس گریه می کرد
چوب کبریت پاسخ داد: „این درست است. اما این راز میسیون ماست: کار تو روشن کردن و نور بخشیدن است. اما کار من بسیار کم. اگر تو را روشن نکنم، معنای زندگی ام را از دست خواهم داد. من اینجا هستم تا آتش را روشن کنم. شمع تویی. تو باید برای دیگران بدرخشی و گرما دهی. تمام درد و رنج و نیروی تو تبدیل به نور می شود. وقتی مصرف می شوی گم و کم نمیشی. دیگران آتش شما را بر دوش خواهند کشید. فقط اگر تو شکست بخوری، آنوقت خواهی مرد
سپس شمع فتیله خود را تیز کرد و پر از انتظار گفت: „التماس می کنم ، مرا روشن کن
نویسنده ناشناس
داستان: پیام رسان های نابرابر (مثبت و منفی)
عقاب تمجیدهای زیادی در مورد بلبل شنیده بود و دوست داشت مطمئن شود که آیا همه آنها حقیقت دارند
پس طاووس و لک لک را فرستاد تا به لباس بلبل از پرها نگاه کنند و آواز او را بشنوندوقتی آنها برگشتند تعریف کردند
طاووس گفت: مشاهده روپوش او مرا به قدری آزار داد که حتی آوازش را هم نتوانستم گوش کنم
لک لک گفت: آنقدر از آواز او لذت بردم که فراموش کردم به بال و پرش توجه کنم
درسی که این داستان دارد: تمرکز و توجه ما روی چه چیزهایی است؟
داستان زیبای نقطه سیاه
یک روز استادی وارد کلاس شد و پیشنهاد تست غافلگیرانه داد
او بلافاصله برگه تمرین را در حالی که متن طبق معمول رو به پایین بود (پشت صفحه) به دست داد
سپس از شاگردانش خواست شروع کنند
شاگردان درکمال تعجب هیچ سوالی وجود ندیدند- فقط یک نقطه سیاه در وسط صفحه
استاد در این باره توضیح داد: دوست دارم آنچه را که در آنجا می بینید، بنویسید
دانش آموزان گیج شده بودند اما کار خود را شروع کردند. در پایان درس، استاد تمام پاسخ ها را جمع آوری کرد و با صدای بلند شروع به خواندن آنها کرد
همه دانش آموزان بدون استثنا، نقطه سیاه را توصیف کرده بودند – موقعیت آن در مرکز صفحه، مکان آن در فضا، اندازه آن نسبت به کاغذ و غیره
استاد لبخندی زد و گفت: می خواستم به شما چیزی بدهم که در مورد آن فکر کنید
هیچکس در مورد قسمت سفید کاغذ چیزی ننوشت. همه روی نقطه سیاه تمرکز کردند – و این قضیه دقیقا به همین صورت زندگی ما می افتد. ما یک کاغذ سفید برای استفاده و لذت بردن دریافت کردیم، اما همیشه روی نقاط تاریک تمرکز می کنیم
زندگی ما هدیه ای است که باید با عشق و مراقبت آن را گرامی بداریم . در زندگی همیشه چیزی برای جشن گرفتن وجود دارد – طبیعت هر روز تجدید می شود، دوستان ما، خانواده ما، کاری که ما را تامین می کند، شگفتگی هایی که هر روز می بینیم
اما ما اغلب فقط روی نقاط تاریک متمرکز هستیم – مشکلات سلامتی، کمبود پول، روابط پیچیده با یکی از اعضای خانواده، ناامیدی از یک دوست، انتظارات و غیره.
نقاط تاریک در مقایسه با همه چیزهایی که در زندگی مان داریم بسیار کوچک هستند، اما با همه کوچکی اشان تمام ذهن ما را به خود مشغول و تیره می کنند
نقاط سی را دریابید، اما به کل کاغذ سفید و در نتیجه به احتمالات و لحظات شاد زندگی خود بیشتر توجه کنید و آن را با افراد دیگر به اشتراک بگذارید
نویسنده ناشناس