چگونه کودکان درونم را کشف کنم؟

کودکان درون و چگونگی کشف آنها

تصور کنید بعضی از کودکان درونی شما با خوشحالی و شادی بازی می کنند، در حالی که بعضی دیگر بی حال، تنها، عصبانی یا غمگین هستند

این کودکان درون که به عنوان بخش‌های شخصیت یا تیم درونی نیز نام برده می‌شوند، استعاره‌ای از احساسات ما هستند که با تجربیات انباشته‌ای که از دوران کودکی داشته‌ایم همراه است. درک کردن آنها و رفع نیازهای آنها بدون قید و شروط و بدون استثنا به معنای عشق به خود است

کودکان درون و چگونگی کشف آنها

توجه کردن به جسم، روح و روان خود (#لوملی)

 عزت نفس را قوی میکند ✨
، اعتماد به نفس را بالا میبرد ✨
ایجاد آرامش و رضایت درونی میکند ✨

داستان یک مشتری

کودکان درون یک مشتری – من او را جینا می نامم – هرج و مرج  در درون او ایجاد میکنند و او را به سمت من هدایت می کنند

جینا از وضعیت فعلی زندگی اش بسیار ناراضی است، از شغلش واز شخص خودش هم ناراضی است، خودش را تنها احساس می کند، با خودش و نیازهایش غریب شده است و این باعث استرس و فرسودگی او شده است

جینا توضیح میدهد: من می خواستم

 نویسنده بشم – نشدم ✨
مدیریت بخشی را خواستند بهم بدهند – دست بدست کردم. این موقعییت هم از دستم رفت ✨
مستقل کار کنم – دنبالش نرفتم، اینهم نشد ✨

جینا در حین صحبت کردن با من  با احساسات و نیازهای خود رابطه برقرار میکند و بینشی نسبت به دنیای درونی خود پیدا می کند

تصمیم گرفتن و هدف گذاری

جینا می خواهد سفر به سوی خودش را آغاز کند تا با کودکان درونش ارتباط برقرار کند و آنها را بشناسد

در وبلاگ من شما مقالات زیادی در مورد خود، کودکان درون یا تیم درونی و یا بخش های شخصیتی خواهید یافت

تجارب جمع کرده ما در زندگی و تربیت دوران کودکی تأثیر تعیین کننده ای روی اعمال، افکار، گفتار و احساسات ما در  زندگی ما دارند

 یاد بگیریم آنها را درک کنیم و الگوهای فکری و رفتاری ناخواسته خود را تغییر دهیم

جینا تصمیم دارد تجربیات خود را در این سفر بنویسد. اسم کتاب داستان خود را “مسیر من به سوی خود” می گذارد

داستان مسیر من به سوی خود:  بخش مدیتیشن شماره 1

جینا در اولین سفر خود به دنیای درون با دو کودک درونی خود آشنا می شود: آنه گرت و تیم

کودکان درون  کودکان درون _ تجربه های زندگی
آنه گرت و تیم مرتب با هم بحث و جدل می کنند

آنه گرت یک دختر کوچک و بسیار گریان است و احساس تنهایی می کند. او همش میخواد تو بغل باشد

 تیم یک پسر کوچک است و یک قلدر واقعی، پرخاشگرو وحشی است. پر انرژی است و همش می خواهد بیرون باشد .

هر دوی آنها را به اتاقهای جداگانه می برم. اما به تیم  میگم که من باید اول از آنه گرت کوچولو مراقبت کنم، او را آرام کنم و بخوابانم. سپس می توانم با او بیرون بروم و بدو بدو کنم.

آنه گرت کوچولو به دامان من چسبیده و می خواهد در آغوشش بگیرم و نوازشش کنم، ماساژ بدهم

به او می گویم دوستش دارم و او را در آغوش می گیرم و نوازشش می کنم. او خیلی احساس تنهایی میکنه، یواش یواش آرام می شود و لذت می برد

تیم باید با قدرت هدایت شود زیرا برایش سخت است که صبر کند. وقتی آنه گرت بالاخره آماده است که تنها بخوابد، او را روی تخت میگذارم، رویش را می بوسم و پتو را رویش میکشم. بعد به او میگم که با تیم بیرون میرم تا بتواند انرژی خود را مصرف کند

مورد توجه: جینا بسیار عالی با کودکان درون خود برخورد میکند و به نیاز آنها توجه میکند

تیم، پسر کوچک، وحشی است و شلوغ میکنه و بلند حرف می زند. آنه گرت کوچولو سعی می کند بخوابد

من با تیم میریم بیرون در کنار جوب قدم میزنیم

جلو و عقب می دود. چوب دارد و به آب می زند. من به او اجازه می دهم و راحتش میزارم

از کوه بالا میریم، تیم هیاهو می کند، با هم در یک زمین فوتبال بازی می کنیم،یواش یواش آرام می شود، پرخاشگری تبدیل به انرژی کنترل شده می شود، می توانیم در بالای کوه با هم صحبت کنیم. او دیوانه و عصبانی و پرخاشگر است زیرا که من او را مجبور می کنم همیشه  برای کار کردن آرام روی صندلی بنشیند، تکالیفش را انجام دهد. تیم از آن متنفر است، اصلاً دوست ندارد. او می خواهد برود بیرون، بدود و با بچه های دیگر بازی کند. کمی با هم گپ میزنیم و بعد برمی گردیم

آنه گرت روی تخت بزرگ خوابیده است و تیم نیز از بدو بدو خواب آلود و خسته شده است. ما هم روی تخت دراز می کشیم

من آنه گرت را به آرامی نوازش می کنم، تیم اول رد میکند ولی بعد آرام می شود و نوازش پذر. بالاخره با هر دو بچه در بغل روی تخت دراز می کشم و خوابمان می برد

بخش مدیتیشن شماره 1 در »مسیر من به سوی خود« در 25 نوامبر 2017 بپایان میرسد. (#لوملی ساکت است!)